کلمه ها (4) :
سلام علیکم ، صبح بخیر
یه خاطره :
اینو پیشتر مرور کردیم ، والانم به مناسبت بحث مرور می کنیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ ، وَأَنْتَ حِلٌّ بِهَذَا الْ... .
پیش از اینکه خاطره رو بگم ، یه چیز جالب بگم که تلویزیون گفت !
دیدنی ها :
آخه تلویزیونم ، حتی وقتی مستند نشون میده ، تا حرفی از دهنش ، دهن مستندشم میگم ، بیرون نیومده با فرماندهی و مدیریت بینایی ما طرف نیس ، امام ، فرمانده و مدیر کتاب شنوایی ماس ، و داستانش فرق داره ، البته اینم در داره ، فرقش با در غار داستانی پدر و پسری که گفتم فرق داره ، داستانش کشتی ، صندوق و تابوتم داره ، تابوت پرم ، پراز دیدنی ، مثل همونکه مثلا دیشب تو تلویزیون نشون داده شد !
اونم :"باطعم" شیعه ، شهادت و بقول استاد شهید مرتضی مطهری : درک و دریافت یه خانوم چینی رو از فرماندهی و مدیریت ، از قضا داستان شنوایی هم خانوم داره ! اونجا پدره پسر رو میبره تو غار و ... ، اینجا مادر پسرو میذاره تو صندوق و ...
خب بازم کارم دیر شد ، خاطره بمونه برا فرصت دیگه ان شاءالله ، فقط اینم بگم و برم ، خب حالا چه اتفاقی میفته ؟ بعد اون شهادت و درک و دریافت ؟